سالهــــــــــا دویده ام با قلبـــــــــی معلق و پایـــی در هــــوا دیگــــر طــاقت رویاهــــایم تمــــــــــام شده است دلــــــــــم رسیدن می خواهــــــد . . .
to eshgh o royaye mani sedaye avaze mani khone to raghaye mani sedaye har saze mani ye vaght nashe nabashi to asemon shabam on shab dige sobh nemishe age nabashi pisham age sedamo mishnavi age dosam dari hanoz age mikhay ke man basham be paye eshghe to hanoz nazar ke tanha bemonam to in shabe siah o sard bia to dastamo begir dar ar az in dastaye sard mikham ke pisham bemoni dastamo to dastat bezari mikham ke vaght gerye ham saramo ro shonat bezari ye shab to khab o royaham didam ke to dari miri didam ke ashke khon be cheshm mikhay ba man veda koni daste mano gereft o goft akhe dige khaste shodam nashod ye roz baporsi ke chi shod ke asheghet shodam hamash be fekr khodeti bezar ke tanha bemoni nale zadam az tah del goftam ke sharmandam golam goftam bemon pisham golam midoni bi to mimiram gofti na dige nemishe tamom shode forsat man khabo zadam shekastam didam kenarami hanoz negahi kardi gofti ke gofti nakhabidi hanoz nale zadam az tah del goftam nemikham bekhabam goftam mitarsam ke beri akhe hamin khabo didam to ro be on khodat ghasam to ro be haghe ashegha to ro be hagh on kasi ke miparasti to shaba ..................................................................................................................... gofti behem ghasam nade bezan to harf deleto goftam ye roz o rozegar az daste man delkhor shodi toro khoda behem begoooooooooo nago to divone shodi ................................................. تاریخ دقیق تولد : ۱۴ مهر ۱۳۵۹ اموخته ام که: با پول می شود خانه خرید ولی آشیانه نه رختخواب خرید ولی خواب نه ساعت خرید ولی زمان نه مقام خرید ولی احترام نه کتاب خرید ولی دانش نه دارو خرید ولی سلامتی نه خانه خرید ولی زندگی نه وبالاخره می توان قلب خرید ولی عشق نه. اموخته ام که تنها کسی که مرا در زندگی شاد می کندکسی است که به من می گوید:"تو مرا شاد کردی" آموخته ام که مهربان بودن،بسیار مهم تر از درست بودن است. آموخته ام که هرگز نباید به هدیه ای تز کودکی نه گفت. آموخته ام که همیشه برای کسی که به هیچ عنوان قادر به کمک کردنش نیستم دعا کنم. آموخته ام که مهم نیست که زندگی تا چه حداز شما جدی بودن را انتظار می کشد،همه ی ما احتیاج به دوستی داریم که لحظه ای با ویبه دور از جدی بودن باشیم. این که خوابیده است این جا ادمی جو گیر بود ظاهرش جیغ و صدایش عینهو اژیر بود از همان وقت تولد داخل گهواره اش دایما دلواپس امار مرگ و میر بود این اواخر دستش امد تازه دنیا دست کیست سعی کرد ادم شود البته دیگر دیر بود شعرهایش گرچه از ذوق و لطافت بهره داشت غرغر و زخم زبانش بدتر از شمشیر بود از لحاظ تیپ و ظاهر هیچ چیزی کم نداشت مانتویش خفاشی و پوتین و کیفش جیر بود ان اوایل ساق و سالم عشق را شوخی گرفت این اواخر عاشق مردی ضعیف و پیر بود بس که تنبل بود حال مردم ازاری نداشت در عوض یک عمر طفلک با خودش درگیر بود گرچه از خدمت به محرومان نمی شد هیچ سیر بی تعارف گاه گاهی از خودش هم سیر بود سال ها جان کند تا چیزی شود اما نشد کوشش و سعی و تلاشش در خور تقدیر بود با خودم نبودما.............. با عرض معذرت از خانم محمدی @ با خبر شدیم مه ایشون متولد 1364 ـتهران هستند و احتمالاً این پست خیلی متون درستی نداره.@ نرگس محمدی در سال ۱۳۵۱ در زنجان زاده شد و پس از پایان دبیرستان، در رشته فیزیک کاربردی دانشگاه امام خمینی قزوین ادامه تحصیل داد. او یکی از مؤسسان «تشکل دانشجویی روشنگران» در این دانشگاه بود. علاوه بر آن، او در دوران دانشجویی سازمان دهنده و همکار برای صعود به بلندترین قلههای ایران بود. محمدی از سال ۱۳۷۵ روزنامهنگاری را در نشریه پیام هاجر آغاز کرد و در نشریات دیگر نیز مقالههایی درباره مسایل زنان، مسایل دانشجویان و حقوق بشر چاپ کرد. او در سال ۱۳۷۸ با تقی رحمانی نویسنده، استاد دانشگاه، ازدواج کرد و دو فرزند دارد. نرگس محمدی سپس به عضویت کانون مدافعان حقوق بشر درآمد و اکنون نایب رئیس این کانون و رئیس کمیته زنان آن میباشد. پس از تاسیس شورای ملی صلح در ایران که در سال ۱۳۸۷ توسط ۸۳ شخصیت اجتماعی-فرهنگی با محور صلح و حقوق بشر تشکیل شد، در سال ۲۰۰۸ در انتخابات داخلی این شورا به عنوان رئیس هیئت اجرایی آن برگزیده شد. نرگس محمدی فعال حقوق بشر و روزنامهنگار، نایب رئیس و سخنگوی کانون مدافعان حقوق بشر و رییس هیئت اجرایی شورای صلح ایران است. او در سال ۲۰۰۹ برنده جایزه بینالمللی بنیاد الکساندر لانگر شد.
خانم حمیدی برای دیدن پسرش مسعود ، به محل تحصیل او یعنی لندن آمده بود. او در آنجا متوجه شد که پسرش با یک هم اتاقی دختر بنام Vikki زندگی میکند. کاری از دست خانم حمیدی بر نمی آمد و از طرفی هم اتاقی مسعود هم خیلی خوشگل بود. او به رابطه میان آن دو مطمین شده بود و این موضوع باعث کنجکاوی بیشتر او می شد. مسعود که فکر مادرش را خوانده بود گفت : ” من میدانم که شما چه فکری می کنید ، اما من به شما اطمینان می دهم که من و Vikki فقط هم اتاقی هستیم . ”
تفاوت بین طرز فکر زنها ومردها در مواقع مختلف: سالگرد ازدواج زن :عزیزم امیدوارم همیشه عاشق بمانیم وشمع زندگیمان نورانی باشد. روز زن زن : عزیزم مهم نیست هیچ هدیه ای برام نخریدی یک بوس کافیه. روز مرد زن: وای عزیزم اصلا قابلتو نداره کاش می تونستم هدیه بهتری بگیرم. 40 روز بعد از تولد بچه زن:وای مامانی٬ بازم گرسنه هستی (عزیزم شیر خشک بچه رو ندیدی؟) 40 سال بعد زن: عزیزم شمع زندگیمون داره بی فروغ میشه ما پیر شدیم. 2 ثانیه قبل از مرگ زن: عزیزم همیشه دوستت داشتم. وصیت نامه زن: کاش مجال بیشتری بود تا درمیان عزیزانم می بودم ونثارشان می کردم تمام زندگی ام را!! زن خطاب به فرشته ی مسئول: خواهش می کنم ما را از هم جدانکنید , نه نه عزیزم , خدایا به خاطر من...
بیمارستان محل تولد:بیمارستان رسالت
نام پدر:علی
بچه کدام محله:شهرک غرب
چندمین فرزند خانواده؟ اول
تعداد برادر ها؟ ندارد
تعداد خواهر ها؟ دو خواهر
بهترین درس دوران تحصیل؟ ریاضی
بدترین درس دوران تحصیل؟ عربی
رشته دبیرستان؟ ریاضی
معدل دیپلم؟ هجده
رشته دانشگاهی؟ مهندسی صنایع
وضعیت سربازی؟ معاف
وضعیت تاهل؟ مجرد
اولین حضور مقابل دوربین؟ سال ۸۶ در تله فیلم “تلخون”
بهترین اتفاق زندگی؟ ورود به بازیگری
بدترین اتفاق زندگی؟ ندارد
فیلم ساز محبوب ایرنی؟ ناصر تقوایی
فیلم ساز محبوب خارجی؟ مارتین اسکورسیزی
بهترین فیلم زندگی؟ صورت زخمی
بازیگر محبوب مرد ایرانی؟ حمید فرخ نژاد
بازیگر محبوب زن ایرانی؟ گوهر خیر اندیش
بازیگر محبوب مرد خارجی؟ آل پاچینو
بازیگز محبوب زن خارجی؟ مربل استریپ
بزرگترین ارزوی بازیگری؟ می خواهد ماندنی باشد
اخرین سفر داخلی؟ شمال نوروز ۸۸
اخرین سفر خارجی؟ دبی سال ۸۸
قد؟۱۷۸
وزن؟۷۶ کیلوگرم
بهترین همبازی؟ محمد مطیع در سریال ماه عسل
رنگ محبوب؟ سیاه و سفید
خواننده محبوب؟ علی خیری
اسم مردانه محبوب؟ فرهاد
اسم زنانه محبوب؟ نظر خاصی ندارد
فصل محبوب؟ بهار
ماه محبوب؟ مهر
محبوب ترین روز هفته؟ چهار شنبه ها
تیم محبوب؟؟؟؟ نظری ندارد
فوتبالیست محبوب؟ نظری ندارد
محل سکونت فعلی؟ زعفرانیه
شغل دیگر(جز بازیگری)؟ندارد
اتومبیل شخصی؟ قصد تغییرش را دارد
کمدین محبوب؟ جیم کری
تکیه کلام؟ شنبه صبح تشریف بیارین!
:ادامه مطلب:
حدود یک هفته بعد ، Vikki پیش مسعود آمد و گفت : ” از وقتی که مادرت از اینجا رفته ، قندان نقره ای من گم شده ، تو فکر نمی کنی که او قندان را برداشته باشد ؟ ” “خب، من شک دارم ، اما برای اطمینان به او ایمیل خواهم زد.”
او در ایمیل خود نوشت : مادر عزیزم، من نمی گم که شما قندان را از خانه من برداشتید، و در ضمن نمی گم که شما آن را برنداشتید . اما در هر صورت واقعیت این است که قندان از وقتی که شما به تهران برگشتید گم شده . ” با عشق، مسعود
روز بعد ، مسعود یک ایمیل به این مضمون از مادرش دریافت نمود : پسر عزیزم، من نمی گم تو با Vikki رابطه داری ! ، و در ضمن نمی گم که تو باهاش رابطه نداری . اما در هر صورت واقعیت این است که اگر او در تختخواب خودش می خوابید ، حتما تا الان قندان را پیدا کرده بود. با عشق ، مامان
مرد: عزیزم کی نوبت کیک می شه؟
مرد: خوشحالم تو رو انتخاب کردم آشپزی تو عالیه عزیزم (شام چی داریم؟)
مرد: حالا اشکال نداره عزیزم سال دیگه جبران می کنی (چه بوی غذایی می یاد)
مرد با دهان پر: نه عزیزم ندیدم , راستی عزیزم شیر خشک چرا اینقدر خوشمزه است؟
مرد: یعنی دیگه کیک نخوریم؟
مرد: گشنمه.
مرد:شب هفتم قرمه سبزی بدید.
اون دنیا
(((وسر انجام موافقت می شه مرد از جهنم بره بهشت )))
مرد: خطاب به دربان جهنم: حالا توی بهشت شام چی میدن؟
قالب جدید وبلاگ پیچك دات نت |